۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

بازگشايي داستان 1

بازگشایی داستان قسمت اول

شاید نوشتن یک دست نوشته یا یک رویداد و بازسازی صحنه کار آسانی باشد اما نوشتن داستان چیز دیگری است که با آموختن یک سری نکات مطلب خود را جذاب تر و زیبا تر سازید.

الان چیزی که من می نویسم یک دست نوشته است و هر کسی می تواند همچین چیزی بنویسید اما از این به بعد دست نوشته به همراه داستان است.

در نوشتن داستان سعی کنید کمتر از کلمه ((می)) در اول فعل هایتان بکار ببرید چون مطلب شما را خوب و زیبا و جذاب جلوه نمی دهد بهتر است برای استفاده درست از فعل ها ؛ از فعل های ساده استفاده کنید تا مطلب شما جذاب شود. هم اکنون با یک داستان شما را آشنا می کنم و از این بعد نیز همین کار را خواهم کرد. راستی من نوشتن را از معلم خوبم آقای م.ح آموختم.

صدای قرچ قروچ توی آشپزخونه آذارم می داد چون: بعد از خوردن غذای سنگین با دوغ ، چرت زدن حسابی خیلی کیف می دهد . (نه)! . صدای قرچ قروچ هر لحظه بیشتر از پیش میشد و با فشار دادن چشمام و گذاشتن بالش روی سر و ... هم رفع نمی شد. خلاصه حسابی عاصی شده بودم. اما زمان به سرعت می گدشت اما یک جیغ مخوف مرا از جا پراند. به طرف آشپزخانه دویدم تا ببینم کی دیگه مثه من عاصی شده ، شناختمش چون همچین جیغ بینفشی کار کسی جز مامانم نمی تونه باشه اونهم وقتی سوسک می بینه. مثه اینکه مامانم سوسک دیده بود من خندم گرفت و نیشخندی زدم . اااااااااااااااااااااااااااااااههههههههههههه! پریدم تو بغل مامانم و مثه بچه کوچولو ها گفتم مامان من شیر می خواهم . دوباره به خودم خندیدم. مامانم مهبوت زده مرا نگاه می کرد و می خواست از ته دل به من بخندد . اما با دیدن دوباره ی سوسک مرا به هوا پرت کرد و در رفت ، منهم متواری شدم تا یک حشره کشی ٰ، دنبایی ، چیزی پیدا کنم. رفتم یه کفش ورداشتمو پشت سوسک ایستادم نشانه گیری کردمو و پقق! آخ سرم مامانم با یک کفش زد تو سرم و گفت: پسر مریضی یا اینکه عقلت پاره سنگ برداشته ،کفش 40 هزارتومنی را می زنی رو چندر غاز سوسک ؟! هان.

سوسکه هم پرید این دفعه هم نشد .

خوب بهتر شد نه اولاش از (( می ))‌زیاد استفاده می کردم و بعدش بهتر شد. من بگم که کارشناس نویسندگی نیستم و از شما به عنوان یک فرد معمولی می خواهم که نظرتون را بدید.

17/10/87

هیچ نظری موجود نیست: